موضوعات
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
bia2bagh
سلام ، خوبی ؟ لطفا امشب در دسترس باش !
ادامه مطلب ... شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : hossein
يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پر زليلا شد دل پر آه او
گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي
جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي
نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني
خسته ام زين عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلاي تو ... من نيستم
گفت: اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پيدا و پنهانت منم
سال ها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي
عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل مي شوي اما نشد
سوختم در حسرت يک يا ربت
غير ليلا برنيامد از لبت
روز و شب او را صدا کردي ولي
ديدم امشب با مني گفتم بلي
مطمئن بودم به من سرميزني
در حريم خانه ام در ميزني
حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بيقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو ليلا کشته در راهت کنم پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : hossein
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار. شنبه 10 آذر 1391برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : hossein
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : hossein
بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم سلمانی و ساعت و سیب سکه و سلام و سکوت و سبزی صدای بهار هفت سین سفره ی من بود بچه که بودم دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید بچه که بودم تنها ترس ساده ام این بود که سه شنبه شب آخر سال باران بیاید بچه که بودم آسمان آرزو آبی و کوچه ی کوتاهمان پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود ی. گلرویی جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : hossein
خانه ات زيباست
نقش هايت همه سحرانگيز است
پرده هايت همه از جنس حرير
خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست
جاي ماندن هم نيست
بايد از كوچه گذشت
به خيابان پيوست
و تكاپوي كنان
عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد
عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست
*****
تن تماميت زيبايي پيراهن نيست
مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند
و اگر ميخواهيم روزهامان
همه با شبهامان
طرحي از عاطفه با هم ريزند
گاهگاهي بايد
به سر سفرهء دل بنشينيم
قرص ناني بخوريم
از سر سفرهء عشق
گامهامان بايد
همهء فاصله ها را امروز
كوتاه كنند
و سر انگشت تفاهم هر روز
نقب در نقب دري بگشايد
دري از عشق به باغ گل سرخ
"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم محمدتقي خاني - متخلص به آرام جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : hossein
خلوتم را نشكن شايد اين خلوت من كوچ كند به شب پروانه به صداي نفس شهنامه به طلوع اخرين افسانه و غروبي كه در ان نقش ديوانگي يك عاشق بر سر ديواري پيدا شد. خلوتم را نشكن خلوتم بس دور است ز هواي دل معشوق سهند خلوتم راه درازي ست ميان من و تو خلوتم مرواريد است به دست صياد خلوتم تير وكماني ست به دست سحر خلوتم راه رسيدن به خداست خلوتم را نشكن
پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : hossein
تو را حس می کنم هر دم که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی من از شوق تماشایت نگاه از تو نمی گیرم تو زیباتر نگاهم می کنی این بار ولی... افسوس...این رویاست تمام آنچه حس کردم ،تمام آنچه می دیدیدم تو با من مهربان بودی و این رویا چه زیبا بود
پنج شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 23:57 :: نويسنده : hossein
به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر دلم را درمیان نامه ام پچیده می یابی کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر میان برگ ماه پیچیده تقدیم تو میدارم دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای آخر چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 13:29 :: نويسنده : hossein
وقتي يه بار ازدوست (دخترت يا پسرت)ضربه مي خوري درست مثل اين مي مونه که با ماشين بهت زده و داغونت کرده ولي وقتي مي بخشيش درست مثل اين مي مونه که بهش فرصت دادي تا دنده عقب بگيره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چيزي ازت نمونده زرنگي را گفتم زندگي چند بخش است ؟ گفت دو بخش : كودكي و پيري...... گفتم پس جواني چه شد ... گفت با عشق ساخت ، با بي وفايي سوخت ، با جدايي مرد کاش قلبم درد تنهايي نداشت چهره ام هرگز پريشاني نداشت کاش برگهاي اخر تقويم عشق حرفي از يک روزه باراني نداشت کاش ميشد راه سخت عشق را بي خطر پيمود و قرباني نداشت هر موقع خواستي از كسي جدا بشي يادت نره بهترين راه اينه كه بهش بگي براي هميشه خدانگهدار، شايد طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشكنه ولي بهتر از اينه كه منتظرت بمونه من همونم که همش به ياد چشمات ميمونم من همونم که تورو هميشه دنيام ميدونم من همونم که غم و از توي چشمات مي خونم شده هر کار ميکنم تا غم و از تو برونم من همونم که تويي فرشته ي ارزوهام جون من فقط يه بار عشق و بيار هديه برام hamishe fekr kon ke dar yek donyaye shishei zendegi mikoni. pas movazeb bash be tarafe kasi sang nazani chon aval donyaye khodeto mishkani...! هيچوقت به چشمات راز دلت رو نگو چون راز نگه نمي دارد و گريه مي كند به تهراني ميگن ننه حسن مرده يه جوري بهش بگو كه ناراحت نشه.تركه به حسن ميگه اين يه شتره كه در خونه همه ميخوابه رو ننه توهم خوابيد مرد به يه ترکه ميگن پرچم ايران رو توصيف کن ميگه سبزش که مال سيد هاست سفيدش هم مال آخوند هاست قرمزش هم که مال شهيد هاست ميمونه چوبش که نصيب من و شماست باباش گفت عشق کشکه.اون هم گفتم زندگي آش هست بدون کشک هم مزه نداره به پشه ميگن چرا زمستونا پيدات نيست ميگه تابستون خيلي رفتارتون خوبه كه زمستونام بيام چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : hossein
بچه هه ميره پيش خانم معلمش، ميگه: خانوم ميشه شما زن من بشيد؟معلمه ميگه: برو بشين سر جات، من الان حوصله بچه مچه ندارم. پسره ميگه: آره منم حوصله بچه ندارم... اشكال نداره، !!!جلوگيري ميكنيم
انقدر مستم که بی قایق به دریا می روم یا به عشقم میرسم یا غرق دریا می شوم
انسان پديده اي غريب است : به فتح هيماليا مي رود ، به کشف اقيانوس آرام دست ميابد ، به ماه و مريخ سفر مي کند ، تنها يک سرزمين است که هرگز تلاش نمي کند آن را کشف کند و آن دنياي دروني وجود خود است
قزوينيه ميگن: كدوم يكي از آرزوهات از همه بزرگتره؟ ميگه: باسن رضازاده ! به ادامه مطلب ... چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : hossein
|